MOJAB 24

داستان‌نویس ماشین را در یک محله خلوت و خاکستری متوقف می‌کند. درب ورودی خانه در یک کوچه قرار دارد. مرد مدیریتی که از او بوی الکل می‌آید، او را می‌پذیرد. خانه خودش به وضوح نیاز به تعمیر دارد. او نشان مرد را به مرد نشان می‌دهد و او او را به آپارتمان راه می‌دهد.

مرد نشان به آپارتمان می‌رود و در آنجا با یک زن جوان و دو کودک کوچک ملاقات می‌کند. زن به او خوش آمد می‌گوید و او را به داخل آپارتمان می‌دعوت می‌کند. مرد با دیدن آپارتمان، متوجه می‌شود که زن و کودکان نیاز به کمک دارند. او تصمیم می‌گیرد کمک کند و به آنها اعلام می‌کند.

زن و کودکان با خوشحالی از کمک مرد استقبال می‌کنند و او را به داخل آپارتمان خود می‌برند. مرد با دیدن وضعیت آپارتمان و نیازهای زن و کودکان، تصمیم می‌گیرد که به آنها کمک کند و زن و کودکان با خوشحالی این پیشنهاد را قبول می‌کنند.

مرد به زن و کودکان کمک می‌کند تا آپارتمان خود را تعمیر کنند و بهبود بخشند. آنها با هم کار می‌کنند و زن و کودکان از کمک مرد بسیار سپاسگزارند. آپارتمان آنها به زیبایی و نظم بازمی‌گردد و همه با خوشحالی و خرسندی زندگی می‌کنند.