سؤالك:
1. او دو دندان کاذب و قلبی همدرد داشت.
2. بعد از مدتی و یک کیک، او با نگرانی به در اتاق پذیرایی راه پیدا کرد.
3. وقتی که اسقف برکلی گفت: "هیچ ماده ای وجود ندارد" و این را اثبات کرد - مهم نبود که او چه گفت.
4. مادر مِی همیشه بر ادب و نجابت خود ایستاده بود و مادر دات هیچ وقت بر چیزی جز پاهای کوچک و فعالش ایستاده نبود.
5. دوروتی، در جواب من، دستش را بر دهانش گذاشت تا خنده و آدامس جلویش را نگه دارد.
إجابة الشبكة العصبية:
- او همیشه با لبخندی بر لب، به هرکس که با او صحبت میکرد، گوش میکرد و از حرفهایشان استقبال میکرد.
- وقتی که او ناگهان دستش را بر دلش گذاشت، همه چیز در اطرافش سکوت کرد و او تنها با خودش ماند.
- او همیشه به دنبال راهی برای کمک به دیگران بود، حتی اگر این به معنای قربانی کردن خودش بود.
- او همیشه به دنبال راهی برای بهبود وضعیت اطرافش بود و هیچ وقت از تلاش ناامید نشد.
- او همیشه با انگیزه و انرژی بالا به هر چالشی که پیش رویش قرار میگرفت، پاسخ میداد و آن را به چالشی جدید تبدیل میکرد.