MOJAB 24

یک داستان درباره حوصله ی کوه بنویس

روزی یک کوه بلند و قدرتمند به نام کوه حوصله، در قله‌ی خود ایستاده بود و به دور از هر گونه هیاهو و شلوغی، آرام و آرام به اطراف نگاه می‌کرد. این کوه به خاطر آرامش و صلحی که در آن حکمفرما بود، به نام "کوه حوصله" شناخته می‌شد.

یک روز، یک پسر جوان به نام ماهان به کوه حوصله رفت و از او پرسید: "اوه کوه حوصله، تو چگونه می‌توانی همیشه آرام و متمرکز باشی؟"

کوه حوصله به آرامی به پسر جوان جواب داد: "من همیشه به خودم اجازه می‌دهم تا آرامش و صلح را در دلم حکمفرما کنم. من به هیچ وقت به هیاهو و شلوغی توجه نمی‌کنم و به جای آن، به زیبایی طبیعت و آرامش اطرافم توجه می‌کنم."

ماهان با تعجب گفت: "اما چگونه می‌توانم من هم مانند تو آرام و متمرکز باشم؟"

کوه حوصله به او لبخند زد و گفت: "تنها کاری که باید انجام دهی، این است که به خودت اجازه بدهی تا با طبیعت ارتباط برقرار کنی و به زیبایی‌های اطرافت توجه کنی. با این کار، تو هم می‌توانی آرامش و صلح را در قلب خود حکمفرما کنی."

ماهان از این نصیحت‌های کوه حوصله الهام گرفت و از آن روز به بعد، همیشه سعی کرد تا آرامش و صلح را در دل خود حفظ کند و از زیبایی‌های طبیعت لذت ببرد. او همچنین به دیگران نشان داد که با تمرکز و آرامش، می‌توانند هر موقعیتی را به بهترین شکل ممکن مدیریت کنند.