MOJAB 24

یک داستان درباره یک گوسفند آدم کش بنویس

روزی یک گوسفند آدم کش به نام بلبل در یک گله بزرگ زندگی می‌کرد. او بسیار بزرگ و قوی بود و همه گوسفندهای دیگر از او می‌ترسیدند. بلبل همیشه با خشونت و خشم به دیگران رفتار می‌کرد و هیچکس نمی‌توانست با او دوست شود.

یک روز، بلبل به یک گوسفند دیگر به نام لاله حمله کرد و او را به قتل رساند. این اتفاق باعث شد که سایر گوسفندها از برخورد با بلبل بی‌ترس شوند و او را از خود دور نگه دارند.

اما یک روز، یک پسربچه کوچک به نام آرمان وارد گله شد. او با دیدن بلبل و رفتارش نسبت به دیگران ناراحت شد و تصمیم گرفت با او دوست شود. آرمان به بلبل نشان داد که با دوستی و محبت می‌تواند به جایگاه بالاتری برسد و از اینکه دیگران از او ترسیده و دوری کنند، خلاص شود.

بلبل به تدریج از رفتار خشن خود دست کشید و با کمک آرمان به یاد آورد که چگونه با دیگران محبت کند و دوستی نشان دهد. او به تدریج تبدیل به یک گوسفند مهربان و محبوب شد و همه اعضای گله از او تعریف می‌کردند.

بلبل با دوستی و محبت، به جایگاهی بالاتر از آنچه با خشونت و خشم به دست آورده بود، رسید و از زندگی خود لذت برد. او درک کرد که اینکه دیگران از او ترسیده و دوری کنند، هیچ خوشی و موفقیتی به او نمی‌آورد و تنها با دوستی و محبت می‌تواند واقعیت واقعی زندگی را تجربه کند.