MOJAB 24

یک داستان درباره یک خرس گناهکار بگو

روزی در جنگلی دور افتاده، یک خرس بزرگ و ترسناک به نام برونو زندگی می‌کرد. او به دلیل ظاهر ترسناک و خشن خود، توسط سایر حیوانات جنگل از دور نگاه داشته می‌شد و هیچ‌کس به او نزدیک نمی‌شد.

اما در واقعیت، برونو یک خرس خوش قلب و مهربان بود. او هر روز به دنبال غذا می‌گشت و به دیگر حیوانات کمک می‌کرد. اما یک روز، برونو به طور تصادفی یک گوزن جوان را کشت. این اتفاق باعث شد که او احساس پشیمانی کند و به خودش بگوید: "من یک خرس گناهکار هستم."

برونو از این پس به تنهایی و دور از دیگر حیوانات زندگی می‌کرد. او از خودش می‌پرسید که چرا این اتفاق رخ داده و چرا او این گوزن را کشته است. اما هیچ پاسخی پیدا نمی‌کرد.

یک روز، یکی از حیوانات جنگل به نام لئون، به برونو نزدیک شد و به او گفت: "تو یک خرس خوب و مهربان هستی، این اتفاق برای همه ما ممکن است رخ بده. اما مهم این است که چگونه با آن برخورد می‌کنیم."

برونو از این حرف‌ها تحت تأثیر قرار گرفت و تصمیم گرفت که دیگر به تنهایی زندگی نکند. او به دیگر حیوانات جنگل پیوست و دوباره شروع به کمک به دیگران کرد.

از آن پس، برونو به عنوان یک خرس مهربان و کمک‌کننده شناخته شد و همه از او قدردانی می‌کردند. او همیشه به خاطر آن روزی که گوزن جوان را کشته بود، احساس پشیمانی می‌کرد، اما این تجربه او را به یک شخصیت بهتر و قوی‌تر تبدیل کرد.